حق با چه کسی است??? | ||
به نظر شما چه کسی از نوشتن وصیت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم جلوگیری کرد؟؟ خداوند مى فرماید: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(1). >آیا هیچ مسلمانى مىپذیرد که امر و نهى رسول خدا صلى الله علیه وآله باید اجرا شود مگر در جائى که تشخیص کسى خلاف آن بود؟ یا آنکه بى هیچ استثنائى باید اطاعت شود ولو مخالف رأى ما باشد؟ معلوم است که گزینه دوم صحیح و گزینه اول باطل است. «2-رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: آنچه که نهى من بر آن رفته از آن دورى کنید و آنچه که شما را بدان امر کردم به قدر طاقت خود عمل کنید 3-رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: آیا پنداشتید که خدا چیزى را حرام نکرد مگر آنچه که در قرآن آمده است؟ آگاه باشید به خدا قسم من پند دادم و به چیزهائى امر کردم و از چیزهائى نهى نمودم که به اندازه قرآن یا بیشتر است 4-رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: آنچه که شما را بدان دستور دادم عمل کنید آنچه را هم که نهى کردم ترک کنید
5-رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: اگر شما را به چیزى امر کردم به اندازه توانائى خود بدان عمل کنید و اگر از چیزى شما را نهى کردم دست از آن بردارید >*حال که روشن شد<** ادامه مطلب... **> دستورات رسول خدا صلى الله علیه وآله هر چه باشد باید اجرا شود و اوامر و نواهى آن حضرت همچون اوامر و نواهى خداوند است، مىخواهیم بدانیم که آیا خلیفه ثانى - که مطابق روایت منقوله از صحیحین، دیندارترین مردم بود - چه اندازه مطیع پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بود. آیا زمانى بر او گذشت که با آن حضرت مخالفت کرده و از اجراى فرمانش سرپیچى کرده باشد؟ در صحیحین آمده است که وقتى رسول خدا در آخرین روزهاى عمر خویش به کسانى که در حضور حضرتش بودند دستور به آوردن قلم و کاغذى مى دهد، عمر از اجراى فرمان آن حضرت جلوگیرى مى کند. ما ابتدا جمع بندى احادیث صحیحین را نقل مىکنیم و سپس به بررسى آن مىپردازیم. «روز پنجشنبه (یعنى 4 روز قبل از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله ) حال پیامبر دگرگون شد. جمعیتى که در میان آنها عمر نیز بود در محضرش حاضر بودند. حضرت فرمود: برایم کاغذ و قلمى بیاورید که برایتان چیزى بنویسم که تا ابد گمراه نشوید. عمر گفت: رسول خدا هذیان مىگوید. قرآن ما را کافى است. در میان حاضران اختلاف شد. عدهاى مىگفتند بیاورید آنچه را که فرمود، تا برایتان چیزى بنویسد که تا ابد گمراه نشوید و دستهاى هم قول عمر را مىگفتند. کارشان به خصومت و نزاع کشید و چون اختلاف و درگیرى شدید شد، پیامبر فرمود: برخیزید و بروید...». در بعض روایات قبل از نقل جریان مزبور آمده است که ابن عباس مىگفت: «یوم الخمیس وما یوم الخمیس» >یعنى: روز پنجشنبه چه روز پنجشنبهاى. آنگاه گریه کرد به طورى که زمین از اشک چشمش تر شد. در بعض دیگر آمده که ابن عباس مىگفت: «إنّ الرزیة کل الرزیة ما حال بین رسول اللّه و بین أن یکتب لهم ذلک الکتاب لاختلافهم ولغطهم»(1). >در بررسى این دسته روایات (که ظاهرا نیاز به بررسى هم ندارد!) باید به نکاتى توجه شود: اول - رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در آخرین روزهاى عمر خود از اصحاب مىخواهد که کاغذ و قلمى بیاورند تا برایشان چیزى بنویسد که تا ابد گمراه نشوند. بنابراین اگر این عمل انجام مىشد در امت اسلام گمراهى و ضلالت یافت نمىشد. دوم - عمر جلوى این نوشتن را گرفت. پس باید گفت: هر چه گمراهى در میان امت اسلامى دیده مىشود عامل اصلى و اولیه آن عمر بود که جلوى نوشتن آن وصیت را گرفت(2). >سوم - عمر اول کسى بود که در حضور رسول خدا کارى کرد که اختلاف و دودستگى در میان اصحاب ایجاد کرد تا جائى که آن حضرت با ناراحتى آنها را بیرون کرد. چهارم - عمر تنها کسى بود که به رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله نسبت هذیان گوئى داده است. در حالیکه قرآن مىگوید: «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ یُوحى»(3). >بنابراین نسبت هذیان به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به منزله نسبت هذیان دادن به وحى خداوند است. پنجم - عمر که باید به نص قرآن و روایات نبوى فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را اطاعت کند -آن هم فرمانى که مانع گمراه شدن مردم بعد از آن حضرت مىشد- نه تنها خود مخالفت کرد، بلکه باعث شد که عدهاى هم به طرفدارى از او با فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مخالفت کرده و همان را گفتند که عمر گفت (یعنى نسبت هذیان گوئى به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ) ششم - ابن عباس به قدرى از آن واقعه ناراحت بود که آن را مصیبتى بزرگ شمرده و بر آن مصیبت اشک مىریخت.
سوره حشر، آیه 7، یعنى: آنچه را که رسول خدا فرمود بگیرید و از آنچه که نهى کرد دست بردارید.1- صحیح مسلم، ج 4، ص 1830، کتاب الفضائل، باب 37، ح 130.2 «ما نهیتکم عنه فاجتنبوه وما امرتکم به فافعلوا منه ما استطعتم...». سنن أبی داود، ج 3، ص 170، کتاب الخراج والامارة والفىء، باب فی تعشیر اهل الذمة إذا...، ح 3050.3- «... أیحسب أحدکم متکئا على اریکته قد یظن أنّ اللّه لم یحرم شیئا إلاّ ما فی هذا القرآن؟ إلاّ وإنى واللّه قد وعظت وامرت ونهیت عن اشیاء أنها لمثل القرآن أو أکثر...». ابتداى سنن ابن ماجة، ص 3، ح اول.4- همان، ح [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 1:25 عصر ] [ وهابیت پاسخ دهند ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |