حق با چه کسی است???
قالب وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم

قابل توجه طلاب فاضل وگرامی:


دروس نقد وهابیت هر پنج شنبه ساعت 9:30 دقیقه در
 مدرسه آیت الله خویی(ره)

برگزار میشود با حضور اساتید معظم(قم) جناب

آیت الله دکتر حسینی قزوینی(حفظه الله)

وجناب استاد نجم الدین طبسی(حفظه الله)



[ شنبه 87/8/18 ] [ 10:11 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]
آیا امیر المؤمنین علیه السلام ، از خلفا تمجید کرده است ؟
گروه امام علی (ع)  

توضیح سؤال :

1. ح


 پاسخ سؤال اول :

ما
پیش از این به شبهه بیعت امیر المؤمنین علیه السلام و سخنانی که آن حضرت
در نامه‌ ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه نوشته‌اند ، به صورت مفصل پاسخ
داده ایم، لطفاً به این آدرس مراجعه فرمایید
:

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=449

 پاسخ سؤال دوم :

 امام
علی –رضی الله عنه- می‌فرماید : (سوگند به جانم که منزلت آن دو (ابوبکر و
عمر) در اسلام بسیار والاست و رحلت و کوچ آنها به آخرت، لطمه سنگین و درد
شدیدی برای اسلام می‌باشد، خداوند آنان را رحمت کند و به نیکوترین شیوه
پاداش دهد .

اولا :
این روایت در نهج البلاغة نیست ؛ بلکه در شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید
شافعی است و برای ما ارزش ندارد ، وی در شرح نهج البلاغه می‌نویسد :

 ...
وذکرت أن الله تعالى اجتبى له من المسلمین أعوانا أیده الله بهم ، فکانوا
فی منازلهم عنده على قدر فضائلهم فی الاسلام ، فکان أفضلهم - زعمت - فی
الاسلام ، وأنصحهم لله ولرسوله الخلیفة وخلیفة الخلیفة ، ولعمری إن
مکانهما فی الاسلام لعظیم ، وإن المصاب بهما لجرح فی الاسلام شدید ،
فرحمهما الله وجزاهما أحسن ما عملا ! ...

 شرح نهج البلاغة ـ ابن ابی الحدید ـ ج 15 ، ص 76 ، باب فصل فی ذکر بعض مناقب جعفر بن أبی طالب .

 راجع به مذهب ابن ابی الحدید به آدرس زیر مراجعه کنید . 

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=727

 ثانیا
: در سند این روایت فردی به نام عمر بن سعد بن أبی الصید الأسدی است که از
نظر علمای رجالی فردی ضعیف است . ذهبی در مورد او می نویسد :

 قال ابوحاتم : متروک الحدیث .

 میزان
الإعتدال ج 3 ، ص 199 ، ترجمه عمر بن سعد ، رقم 6118؛ الجرح و التعدیل ج 6
، ص 112 ، باب السین ، ترجمه عمر بن سعد الأسدی رقم 595 .

 ابوحاتم می گوید : احادیث او را علما ترک می کنند ( کنایه از اینکه احادیثش مورد قبول علما نیست ) .

اما نکته ای که غفلت از آن شایسته نیست این است  که
(بر فرض صحت چنین نقلی ) آقا امیرالمؤمنین علیه السلام این عبارات را در
جواب نامه معاویه نوشته اند نامه ای که معاویه در آن حضرت را متهم به قتل
عثمان می کند ! و اگر کسی ذره ای از تاریخ مطلع باشد در می یابد که یکی از
عناصر اصلی ترور و قتل عثمان ، خود معاویه بن ابی سفیان بوده است و معاویه
برای
عوام فریبی و  تبرئه کردن خود در میان مردم چنین اکاذیبی  را می نویسد .

 پاسخ سؤال سوم :

 اما این که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده باشند :

 «پاداش نیک فلانی (عمر –رضی الله عنه) نزد خداست، زیرا کجی را راست کرده و بیماران را مداوا ساخت، سنت را برپاداشت ... » .

 این
مطلب که مشار الیه این خطبه عمر بن خطاب ، باشد قابل اثبات نیست ؛ بلکه
میان علما در این که مراد حضرت چه کسی بوده چند نظریه وجود دارد :

 1. یکی از اصحاب حضرت امیر علیه السلام :

صبحی صالح از علمای اهل سنت ـ می گوید : مراد  یکی از اصحاب حضرت علی علیه السلام است ، او عنوان خطبه را این گونه قرار می دهد :

 ( من کلامه علیه السلام : ما یرید به بعض أصحابه )

 شرح نهج البلاغة صبحی صالح  خطبه 228 ، ص 350 .

  این خطبه از خطبه های علی علیه السلام است که منظور ایشان در این خطبه بعضی از اصحابش می باشد .

 در میان علمای شیعه نیز راوندی این قول را اختیار نموده است .
صاحب منهاج البراعة می نویسد :

قال الراوندی : إنّه علیه السّلام مدح بعض أصحابه بحسن السیرة.

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ـ میر حبیب اللّه الهاشمی الموسوی الخوئی ـ ذیل خطبه 228 نهج البلاغة .

2. مالک اشتر نخعی :

شیخ حبیب الله خویی می نویسد:

 فلا یبعد أن یکون مراده علیه السّلام هو مالک بن الحرث الأشتر ...
بعید نیست که مراد حضرت امیر علیله السلام مالک اشتر باشد .

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، ذیل خطبه 228 نهج البلاغة .

3-  تعریض به عثمان :

جارودیه ( یکی از فرق زیدیه ) می گویند که مراد حضرت  تعریض به عثمان است .

ابن ابی الحدید می نویسد :

 واما
الجارودیة من الزیدیة فیقولون : انه کلام قاله فی أمر عثمان أخرجه مخرج
الذم له ، والتنقص لأعماله ، کما یمدح الان الأمیر المیت فی أیام الأمیر
الحی بعده ، فیکون ذلک تعریضا به .

 شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید  ج 12  ص 3 .

  «جارودیه» که گروهى از «زیدیه» هستند معتقدند که امام علی علیه السلام  این سخن را  درباره «عثمان» گفته است، و در واقع حضرت در مقام انتقاد از کارهای عثمان و اعتراض به او این جملات را بیان نموده است  همانطور که  به جهت تعریض بر حاکم حاکم فعلی، حاکم گذشته را مدح می کنند.

4. عمر بن خطاب از باب  تقیه :

 برخی از علمای شیعه می گویند که حضرت از باب توریه و تقیه این جملات را در مورد عمر بیان کرده‌اند .

 ابن ابی الحدید می نویسد:

 أمّا الامامیّة فیقولون : إنّ ذلک من التقیة و استصلاح أصحابه .

  شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید  ج 12  ص 3 .

مرحوم خوئی  بعد از بیان اقوال مختلف در مورد مشار الیه این خطبه می گوید :

 وسالحاصل
أنّه على کون المکنّى عنه عمر لا بدّ من تأویل کلامه و جعله من باب
الایهام و التّوریة على ما جرت علیها عادة أهل البیت علیهم السّلام ...
سلکوا فی کلماتهم کثیرا مسلک التّوریة و التقیّة حقنا لدمائهم و دماء
شیعتهم ، حیث لم یتمکّنوا من إظهار حقیقة الأمر .

  منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، ذیل خطبه 228 نهج البلاغة .

5-  عمر بن خطاب :

ابن أبی الحدید و محمد عبده ، می گویند :

 أی عمر علی الارجح ،  نظر بهتر این است که در مورد عمر است  .

  شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید  ج 12  ص 3 ؛ نهج البلاغه، شرح محمد عبده: 430.

ظاهرا ابن ابی الحدید این مطلب را از طبری گرفته است . طبری در  تاریخش می‌نویسد :

 حدثنا
عمر قال حدثنا علی قال حدثنا ابن دأب وسعید بن خالد عن صالح بن کیسان عن
المغیرة بن شعبة قال لما مات عمر رضى الله عنه بکته ابنة أبی حثمة فقالت واعمراه أقام الاود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحیا السنن خرج نقى الثوب بریئا من العیب قال وقال المغیرة ابن شعبة لما دفن عمر أتیت علیا وأنا أحب أن أسمع منه فی عمر شیئا فخرج ینفض رأسه ولحیته وقد
اغتسل وهو ملتحف بثوب لا یشک ان الامر یصیر إلیه فقال یرحم الله ابن
الخطاب لقد صدقت ابنة أبی حثمة لقد ذهب بخیرها ونجا من شرها أما والله ما قالت ولکن قولت .

  تاریخ الطبری  الطبری ج 3 ، ص 285 ؛ حوادث سنة ثلاث و عشرین من الهجرة ، باب من ندب عمر و رثاه.

سند روایت طبری هم ضعیف است ؛ زیرا در این سند ابن دأب وجود دارد که از نظر علمای رجال ضعیف است:

 تشخیص ابن دأب :

 وقتی « ابن دأب » به صورت مطلق می آید منظور محمد بن دأب می باشد همانطوری که ابن حجر عسقلانی  از استوانه های علمی اهل سنت می نویسد :

 وقیل إن ابن داب الذی ذکره خلف هو عیسى بن یزید ...  قلت : عیسى بغدادی کان ینادم المهدی فلعل خلفا إن کان قصده عنى مدینة المنصور وإلا فظاهر الاطلاق یدل على أنه أراد الأول .

 تهذیب التهذیب ج 9 ، ص 125 ، ذیل ترجمه محمد بن دأب ، رقم 222 .

  بعضی گفته اند منظور از ابن دأب که  خلف  (از
رجالیون اهل سنت) او را جعّال حدیث معرفی کرد ، عیسى بن یزید است ... اما
نظر من این است که عیسی بغدادی ( بن یزید بن بکر بن دأب ) از ملازمین مهدی
بوده است پس چه بسا منظور خلف ( اگرمقصودش عیسی بغدادی باشد ) از مدینه که
گفت : ( ابن دأب در مدینه حدیث جعل می کرد ) مدینه منصور (کوفه) باشد و
اگر منظورش مدینه منصور (کوفه)  نباشد ، اطلاق عبارت خلف  دلالت بر این دارد که منظور او محمد بن دأب است .

ابن حجر در جای دیگر می گوید :

 ابن داب هو محمد .

 تهذیب التهذیب ج 12 ، ص 262، حرف الدال .

  مراد از ابن دأب محمد بن دأب است .

مزی نیز می گوید :

 ابن داب ، هو : محمد بن داب .

 تهذیب الکمال ج 34 ، ص 439 .

  مراد از ابن دأب محمد بن دأب است .

دیدگاه علمای اهل سنت در ضعف ابن دأب

 قال أبو زرعة : ضعیف الحدیث کان یکذب .

 ابو زرعة  می گوید : احادیث محمد بن دأب ضعیف است و وی فردی دروغگو است .

 قال الأصمعی قال لی خلف الأحمر: ابن داب یضع الحدیث بالمدینة

 اصمعی می گوید : خلف الاحمر به من گفت : ابن دأب در مدینه حدیث جعل می کرد .

  تهذیب التهذیب ج 9 ، ص 125 ، رقم 222 .

ذهبی ذیل ترجمه محمد بن داب می گوید :

 محمد بن داب  المدینی . کذبه ابن حبان ، وغیره .

 میزان الإعتدال ج3 ، ص 540 ، رقم 7498 .

  ابن حبان و دیگران محمد بن دأب را تضعیف نموده اند .

و اگر مراد از ابن دأب محمد بن دأب نباشد ، ابن دأب بین محمد بن دأب و عیسی بن یزید بن بکر بن دأب مشترک است همانطوری که ذهبی از علمای بزرگ رجال اهل سنت می گوید :

 ابن دأب . هو محمد بن دأب . وعیسى بن یزید بن بکر بن دأب .

  میزان الإعتدال ج 4 ، ص 591 ، رقم 10781.

و این در حالی است که عیسی بن یزید  نیز همانند محمد بن دأب فردی ضعیف است :

  بخاری احادیث او را منکر می داند .

  تاریخ
الکبیر ج 6 ، ص 402 ، ترجمه عیسى بن یزید اللیثی المدینی ، رقم 2782 ؛
ضعفاء الکبیر ـ العقیلی ـ ج 3 ، ص 391 ، ترجمه عیسى بن یزید المدنی ، رقم
1430 ؛ تاریخ بغداد ـ خطیب بغدادی ـ ج 11 ، ص 150 ، ترجمه  عیسى بن یزید بن بکر بن داب ، أبو الولید ، رقم 5845 .



[ یکشنبه 87/8/12 ] [ 11:7 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

چرا نام امامان(ع) در
قرآن نیامده است؟


 


پرسشگر تصور
می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی
که این اصل کلیّت ندارد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که
آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند،
چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد.


روش آموزشی
قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر
گرامی(ص) می‌باشد. رسول‌خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن
نیز مأموریت داشت، چنانکه می‌فرماید:


و
أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1)


و
قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و
آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.


در آیه
یادشده دقت کنید، می‌فرماید: «تبیّن» و نمی‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه
آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.


بنابراین
انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم
همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روش‌های قرآنی را در مقام
معرفی افراد بیان می‌کنیم:


 


1. معرفی به نام


گاهی شرایط
ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه می‌فرماید: و مبشّراً برسولٍ
یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی می‌گوید): من به
شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.


در این آیه
حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش
نقل می‌نماید.


 


2. معرفی با عدد


و
گاهی شرایط ایجاد می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه می‌فرماید: و لقد
أخذ الله میثاق بنی‌اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از
فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.


 


3. معرفی با صفت


بعضی اوقات
شرایط ایجاب می‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را
در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.


الذین
یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل
یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و
یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)


کسانی که از
رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل
نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها
را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و
نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان
برمی‌دارد...


با توجه به
این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن
بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به
عدد و احیاناً معرفی با وصف.


مسائل زیادی
وجود دارد که قرن‌ها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن
درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشه‌کن کننده نزاع باشد سخن نگفته است،
مانند:


 


ـ
صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟


ـ
حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟


ـ
کلام خدا قدیم یا حادث است؟


ـ
خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟


 


این مسائل و
امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را
یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم
را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که
همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.


 


معرفی
به نام، برطرف کننده اختلاف نیست


پرسشگر تصور
می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی
که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته
است.


بنی‌اسرائیل،
از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او
به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد
سازند. آنجا که گفتند:


إذ قالوا
لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.(5)


آنان به یکی
از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا
بپردازیم...


پیامبر آنان
به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت
ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به
فرمان‌روایی شما برگزیده است.


با وجودی که
نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و
گفتند:


أنّی یکون له
الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7)


از کجا
می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او
توانمندی مالی ندارد؟...


این امر،
دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه،
آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان
حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این
مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:


صد هزاران
طفل سر ببریده شد / تا کلیم‌الله موسی زنده شد


درباره حضرت
مهدی(عج) هم که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و
خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و
در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.


در پایان
یادآور می‌شویم: همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار
اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از
عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت
پیامبر(ص) گرفته شده است.


 





?
برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.


1. سورة نحل
(16)، آیة 44.


2. سورة صف
(61)، آیة 6.


3. سورة مائده
(5)، آیة 11.


4. سورة اعراف
(7)، آیة 157.


5. سورة بقره
(2)، آیة 246.


6. سورة بقره
(2)، آیة 247.


7.
همان.  برگرفته از سایت فطرت



[ دوشنبه 87/7/29 ] [ 9:50 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

    از کرامت او یک شکم بخندید  

                         زمین از شلاق عمر ترسید !

فخر رازی می‌نویسد :

الثالث : وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک .

وزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت
[ پنج شنبه 87/7/25 ] [ 6:47 عصر ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

دیدن چهره‌ نامزد ازطریق اینترنت حرام است!


مشاور وزارت دادگستری عربستان سعودی که در گذشته وجود رابطه میان دو نامزد از طریق اینترنت و دیدن چهره وی در یاهو مسنجر را اقدامی شرعی می‌دانست، به تازگی این کار را حرام اعلام کرده است.

شیخ "عبدالمحسن عبیکان" در این باره گفت: در گذشته اجازه داده بودم که مرد چهره نامزد خو را از طریق اینترنت ببیند اما اکنون به این نتیجه رسیدم که امکان دارد مرد ضعیف النفس باشد و در صورت ازدواج نکردن با آن دختر، از عکس او در فضای اینترنت سوءاستفاده کند بنابراین نظر قبلی خود را پس می گیرم و ارتباط از طریق اینترنت بدین شکل را حرام اعلام می‌کنم.

وی در ادامه افزود: هنگامیکه از من پرسیدند آیا جایز است که از طریق یاهو مسنجر چهره نامزد را دید یا خیر، چنین گفتم که اساسا دیدن چهره دختر پیش از ازدواج با هدف ازدواج حق مسلم مرد است و کار حلالی به شمار می‌رود و در سنت نبوی نیز چنین آمده اما اگر قرار باشد از طریق اینترنت موجب سوءاستفاده و نشر فحشا شود، بنابراین حرام است.

گفتنی است به رغم صدور چنین فتوایی اما به دلیل برخی عادات و تقالید بسیار سنتی و رادیکال موجود در عربستان سعودی که گاهی حتی مانع دیدن چهره دختر پیش از ازدواج می‌شوند، طی چند سال اخیر بسیاری از پسران از طریق اینترنت چنین کاری می‌کردند.

در‌ گذشته یعنی پیش از دسترسی افراد به اینترن، پسران عربستانی تنهای برای دانستن چگونگی چهره دختری که می‌خواستند با وی ازدواج کنند، به شرح، توضیح و توصیفاتی ک مادر یا خواهر خود که به خواستگاری می‌رفتند اکتفا می‌کردند

برگرفته از سایت ولیعصر

[ پنج شنبه 87/7/25 ] [ 6:16 عصر ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

حکمت عدم تصریح نام ائمه (ع)در قرآن

ممکن است کسی سؤال کند: گرچه به طور اجمال ذکری از اهل بیت مخصوصاً امام علی‏علیه السلام در قرآن شده است، ولی چرا به طور صریح و شفاف اسامی آنان در قرآن نیامده است تا هر گونه شک و شبهه‏ای را از میان بردارد؟ در اینجا به جواب‏هایی اشاره می‏کنیم:

1 - قرآن کریم، کتابی است آسمانی که در آن کلیّات اموری که متکفّل سعادت بشر در دنیا و آخرت است بیان گردیده، و شرح اسرار و دقایق و حقایق و جزئیات آن به نبیّ اکرم اسلام‏صلی الله علیه وآله واگذار گردیده است. همان طور که تفصیل همه آیات در تمامی ابواب به عهده آن حضرت محوّل شده، تشریح آیات امامت نیز به او واگذار شده است. خداوند متعال گفتار رسول خود را به طور مطلق امضا کرده است، آنجا که می‏فرماید: (أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)؛ [1]  «و ما به سوی تو ذکر [قرآن را فرو فرستادیم تا آنچه را بر مردم نازل شد تبیین نمایی.» لذا آنچه را پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله در تفسیر و تبیین و تعیین مصداق آیات قرآن ذکر کرده برای ما حجیت دارد. و با مراجعه به روایات فریقین مشاهده می‏نماییم که آیات بسیاری بر اهل بیت‏علیهم السلام تطبیق شده است.

ابوبصیر می‏گوید: از امام صادق‏علیه السلام درباره آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [2] ) پرسیدم. فرمود: (أُولِی الْأَمْرِ) علی بن ابی طالب و حسن و حسین‏علیهم السلام است. گفتم: مردم می‏گویند: چرا نام علی و اهل بیت ایشان در کتاب خدا نیست؟ فرمود: به آنان بگو: نماز بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد ولی خداوند رکعات آن را که سه یا چهارتاست (در کتابش) نام نبرد، تا آن‏که رسول خداصلی الله علیه وآله آن را برای مردم تفسیر کرد. زکات برایشان نازل شد ولی این‏که از چهل درهم، یک درهم زکات دارد را نام نبرد تا آن‏که رسول خداصلی الله علیه وآله برای آنان مقدار زکات را تفسیر کرد. و حج نازل شد و خداوند به مردم نفرمود هفت بار طواف کنید تا آن‏که رسول خداصلی الله علیه وآله برای آنان تفسیر کرد. آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) نیز درباره علی و حسن و حسین‏علیهم السلام نازل شد و رسول خداصلی الله علیه وآله (آن را تفسیر کرد و) درباره علی‏علیه السلام فرمود: هر کس من مولای اویم (و اطاعت من بر او واجب است) علی هم مولای اوست (و اطاعتش بر او واجب است) و فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بیتش سفارش می‏کنم. من از خدا خواسته‏ام بین آن دو جدایی نیندازد تا بر من در سر حوض (کوثر) وارد شوند، و خدا هم آن را به من عطا کرد.

و نیز فرمود: شما (لازم نیست) چیزی به آنان یاد دهید، آنان از همه شما آگاه‏ترند. و فرمود: آنان شما را از در هدایت بیرون نمی‏برند و به در گمراهی نمی‏آورند. اگر رسول خدا ساکت می‏شد و اهل بیت خود را که مراد این آیه است معرفی نمی‏فرمود، آل فلان و آل فلان ادعا می‏کردند، لکن خداوند در کتاب خود، سخن پیامبرش را تصدیق کرد و (درباره اهل بیت) چنین نازل فرمود: (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً). [3]  پس علی و حسن و حسین‏علیهم السلام تنها مراد از اهل بیت در این آیه بودند و رسول خداصلی الله علیه وآله آنان را زیر کسا آوردند و فرمودند: «خدایا برای هر پیامبری اهلی و (افراد) ارجمندی است، و اینان اهل من و افراد ارجمند من هستند....» [4] .

2 - شاید یکی از حکمت‏های عدم تصریح نام ائمه در قرآن و واگذاشتن تبیین آیات در این زمینه به عهده پیامبر خداصلی الله علیه وآله آزمون امت بوده که در سرنوشت نسل‏ها اثری مستقیم دارد.

برای توضیح این مطلب تذکر چند نکته ضروری است:

الف) آزمون خداوند از همه افراد بشر و نیز تمام امت‏ها قطعی است، همان‏گونه که قرآن به صراحت به آن اشاره کرده است.

ب) شیوه آزمون خداوند از افراد و امّت‏ها متفاوت است، برخی را با گل خشکیده که در آن روح دمیده امتحان می‏کند؛ مانند امتحان خداوند از فرشتگان، [5]  و برخی را با ممنوعیّت از ماهی‏گیری در روز شنبه و فراوانی ماهی در همان روز در نهرها؛ مانند امتحان یهودیان، [6]  و... و بالاخره هر فردی و امّتی را با امتحان‏های گوناگون در سطوح مختلف و شیوه‏های متفاوت می‏آزماید.

ج) یکی از آزمون‏های الهی از این امّت در چگونگی پیروی آنان از پیامبر خداست. خداوند برای اجرای این آزمون و پیش‏گیری از هر نوع عذر و بهانه، مقدمات آن را بدین گونه فراهم کرد:

1 - حرمت و منزلت رسولش را به امّت نمایاند. [7] .

2 - اطاعت از دستور پیامبرش را صادر کرد. [8] .

3 - پیامبرصلی الله علیه وآله نیز بر لزوم و ضرورت اطاعت از سنّت خود و پیروی از دستورات خود در تمام اعصار تأکید کرده است، و وقوع تخلف را در این امّت پیش‏بینی و امت را از این تخلّف و نافرمانی بر حذر داشته‏اند. پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله فرمود: «یوشک الرجل متّکئاً فی أریکته یحدّث من حدیثی، فیقول: بیننا وبینکم کتاب اللَّه - عزّ وجلّ - فما وجدنا فیه من حلال استحللناه وما وجدنا فیه من حرام حرّمناه، ألا! وإنّ ما حرّم رسول اللَّه مثل ما حرّم اللَّه...»؛ [9]  «نزدیک است مردی بر اریکه قدرت تکیه زند و چون از حدیث من سخنی به میان می‏آید می‏گوید: بین ما و شما کتاب خداست،(به یقین این شخص عمر بود ) هر چه حلال در آن یافتیم حلال می‏شمریم، و هر چه در آن حرام یافتیم حرام می‏دانیم. [سپس پیامبر خدا فرمود:] آگاه باشید هر آنچه را رسول خدا حرام کرد همانند آن چیزی است که خداوند حرام کرده است....»

د) خداوند در این پیروی و اطاعت، تفاوتی بین دستورها و تبیین‏های رسولش نگذاشته است و هیچ مرزبندی در قرآن و در روایات در این مورد بین امور اعتقادی و غیر اعتقادی فرعی نیست. از این رو کسی نمی‏تواند بهانه کند یا عذر بیاورد و بگوید: چون فلان مسئله جزو اعتقادات است؛ مثلاً مسئله امامت که یکی از ارکان مذهب شیعه است، باید اسامی امامان اهل بیت در قرآن به صورت نصّ بیان می‏شد، نه آن‏که در ظاهر آیات به صورت کلّی مطرح شود و پیامبر خدا آن را - مانند مسائل دیگر - تبیین کند. ما دلایلی بر این عذرها نمی‏شناسیم، بلکه اطلاق پیروی از رسول خدا و تأکید فراوان بر آن، این مرزبندی را در هم می‏شکند.

نتیجه این‏که: خداوند متعال در این مسئله مهم؛ یعنی ذکر اسامی امامان از اهل بیت‏علیهم السلام در قرآن امت اسلامی را امتحان کرده تا نفوسی که در مقابل دستورات خدا و پیامبر تسلیمند، از نفوس متمرد و سرکش جدا شده و شناسایی شوند.

3 - مرحوم سید عبد الحسین شرف الدین در رساله «فلسفة المیثاق و الولایة» [10]  در پاسخ به این‏که چرا قرآن کریم تصریح به خلافت امیرالمؤمنین‏علیه السلام نکرده، تا مجالی برای تأویل معاندین نباشد، می‏گوید: «عرب به طور عموم و قریش به صورت خصوص ملاحظه نمود که رسول خداصلی الله علیه وآله برای پیشبرد اهداف خود که همان اهداف اسلام است از راه‏هایی استفاده نمود که یکی از آن‏ها قلع و قمع مخالفان و معاندین با شمشیر علی بن ابی طالب‏علیه السلام و دیگران بود، لذا برخی که اقوام و افراد عشیره خود را در جنگ‏ها از دست داده بودند، کینه و خشم خود را از رسول خداصلی الله علیه وآله در دل داشتند. بعد از وفات رسول خدا تعصب و کینه خود را بر شخصی پیاده کردند و ریختند که نمونه و افضل عشیره پیامبر؛ یعنی علی بن ابی طالب‏علیه السلام بود. نزد آنان او تنها کسی بود که می‏توانست همه آن حقدها و کینه‏ها بر او جاری شود، لذا در کمین او نشسته و تمام زندگی او را بر هم ریخته، هر چه در توان داشتند بر ضدّ آن حضرت‏علیه السلام و ذریّه او به کار گرفتند....

از طرفی دیگر کرامات و فضایل امام علی‏علیه السلام و نزدیکی او به رسول خداصلی الله علیه وآله را که مشاهده می‏کردند، حسد در دل آنان پدید آمده و مترصّد بودند تا در زمان مناسب آن را به هر شکل ممکن بر سر حضرت ریخته و از او انتقام گیرند.

و از جانب دیگر عرب نظر بر این داشت که خلافت در بین قبایل خود بگردد، لذا از ابتدا، قبل از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله بر این توافق کردند که به هر نحو ممکن خلافت را از خاندان بنی هاشم بیرون کرده و خود صاحب آن شوند. آن‏ها چنین گمان می‏کردند که اگر بعد از رسول خدا خلیفه اول از بنی هاشم باشد در ادامه نیز به بنی هاشم خواهد رسید، و لذا از ابتدا اصرار بر این داشتند که خلافت به دست آنان نرسد. و به همین جهت آن را از نصّ خارج کرده و به شورا و انتخاب واگذار نمودند... لذا عمر بن خطاب در مناظره‏ای که با ابن عباس در مسأله خلافت داشت می‏گوید: «قریش کراهت دارد تا در شما نبوّت و خلافت جمع شود....» [11] .

از اینجا استفاده می‏شود که امر امامت بسیار مسأله سخت و دشوار بوده است؛ زیرا از طرفی از اصول دین است که باید از جانب پیامبرصلی الله علیه وآله برای مردم تبیین شده و تبلیغ گردد و چاره‏ای از آن نیست. و از طرفی دیگر پیامبر عواقب این تبلیغ را در بین معاندین و کینه‏توزان مشاهده می‏نماید، نکند که با ابلاغ آن، هرج و مرجی در جامعه پدید آید، آشوب از جانب کسانی که هرگز حاضر نیستند زیر بار حکومت امام علی‏علیه السلام رفته و او را اطاعت کنند. خداوند متعال از کینه و قصد و غرض آن‏ها آگاه است که چه نقشه‏هایی کشیده تا به اهداف شوم خود برسند، آن‏ها حاضرند برای رسیدن به آن اهداف دست به هر کاری زده، حتّی قرآن را نیز تحریف نمایند و آنچه تصریح شده را حذف کنند. در صورتی که پیامبر مصرّ بر آن باشد تا وصیّ خود را به هر نحو ممکن جانشین خود کرده و حتّی خداوند متعال نیز به طور صریح در قرآن به امامت او اشاره کرده و نام او را نیز ذکر کند. لذا حکمت و لطف خداوند متعال چنین اقتضا کرد که امامت و اسم امامان را به طور صریح و آشکار در قرآن ذکر نکند؛ زیرا با این کار ضرر و خطر عظیمی از این جانب متوجه اسلام و کتاب آسمانی آن می‏شد...

نشانه‏های حرکات و مقابله‏ها با خلافت امام علی‏علیه السلام و تمهید مقدمات برای تصاحب خلافت، از اواخر عمر پیامبر پدیدار شد، در شب عقبه گروهی قصد ترور پیامبرصلی الله علیه وآله را داشتند. در روز پنجشنبه چند روز قبل از وفات آن حضرت، مانع نوشتن وصیت شدند تا مبادا نامی از امام علی و اهل بیت اوعلیهم السلام به عنوان خلفای بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله در آن آورده شود. در فرستادن لشکر اسامة بن زید برای مقابله با لشکر روم، با دستورات اکید حضرت برای پیوستن به لشکر، مخالفت کردند تا مبادا خلافت برای امام علی‏علیه السلام تمام شده و از آن محروم شوند....

به این جهات و جهات دیگر خداوند متعال حکمتش اقتضا نمود تا به طور صریح به امامت اهل بیت‏علیهم السلام اشاره نکرده و نام آن‏ها را در قرآن ذکر نکند. بلکه پیامبرش را مأمور کرد تا امر امامت حضرت علی‏علیه السلام را از طریقی دیگر دنبال کند که مطابق با مقتضای حال بوده و حکمت و مصلحت اسلام و مسلمین نیز در نظر گرفته شود. پیامبرصلی الله علیه وآله نیز در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او در طول بیست و سه سال بعثت خود با اسلوب‏های مختلف و در مواقع گوناگون هر جا که مناسب می‏دید ولایت و امامت امام علی‏علیه السلام و اهل بیتش را به مردم گوشزد می‏کرد تا حجّت برای مردم تمام شده و این اصل مهم از اصول دین مجهول و مبهم نماند. از همان شروع بعثت که امر به انذار عشیره خود از جانب خداوند متعال آمد، در آخر سخنان خود خطاب به عشیره‏اش فرمود: «إنّ هذا - علیّ - أخی ووصیّی وخلیفتی من بعدی، فاسمعوا له وأطیعوا»؛ [12]  «همانا این - علی - برادر و وصی و جانشین بعد از من است، پس سخن او را گوش فرا داده و از او اطاعت نمایید.»

در طول مدت بعثت با نصوص جلی و خفی، با قراین و بدون قراین، برای عشیره خود و از خواص حضرت از مهاجرین؛ امثال ابوذر، مقداد و عمار، و انصار؛ امثال سلمان، ابیّ، خزیمة و فروة بن عمر بن ودقه، و به طور عموم، امامت و ولایت امام علی‏علیه السلام را بیان کرد، و آنان را به اطاعت از او واداشت. در حجة الوداع در ملأ عام به ولایت امیرالمؤمنین‏علیه السلام تصریح کرده و دستور داد تا حاضرین به غایبین اطلاع دهند....

به این شکل حکیمانه، پیامبر امر ولایت را بر مردم ابلاغ نموده و بین آنان منتشر ساخت، تا هم امامت که اصل و رکنی از ارکان دین است بر مردم ابلاغ شده باشد، و هم جلوی مفاسد مترتب بر تصریح به نام اهل بیت در قرآن گرفته شود. و از طرفی می‏دانیم که ما وظیفه داریم به بیانات پیامبر در ذیل آیات قرآن عمل کرده و آن‏ها را اطاعت نماییم. خداوند متعال می‏فرماید: (وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)؛ [13]  «و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آن‏ها روشن سازی.»

مرحوم شرف الدین به همین بیان در کتاب «الفصول المهمة» و «المراجعات» نیز به سؤال مطرح شده پاسخ داده است. [14]

 

1-سوره نحل آیه44

2-سوره نساء.آیه59

3-سوره احزاب آیه 33

4-کافی ج 1ص 286ح 1-شواهد التنزیل ج1-ص191-حدیث203

5-سوره حجرآیه 5

6- سوره بقره آیه 65-نساء154-اعراف آیه163

7-سوره حجرات آیات 2-3

8-سوره های توبه آیه 120-نساءآیه 65-حشر آیه81

9-مستدرک حاکم ج 1 ص8 سنن ترمزی ج 2ص 11

10-مجله تراثنا شماره 62

11-تاریخ طبری  ج 3ص 289شرح ابن ابی  الحدید ج 12ص 53

12-تاریخ طبری ج 1ص 542

13-سوره نحل آیه 44

 

کپی مطالب فوق در هر صورتی جائز میباشد


[ چهارشنبه 87/7/24 ] [ 5:22 عصر ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]
 عشق من! پاییزآمد مثل پار*****باز هم، ما باز ماندیم از بهار احتراق لاله را دیدیم ما*****گل دمید و خون نجوشیدیم ما باید از فقدان گل، خونجوش بود*****در فراق یاس، مشکی پوش بود یاس بوی مهربانی می دهد *****عطر دوران جوانی می دهد یاس ها یادآور پروانه اند*****یاس ها پیغمبران خانه اند یاس ما را رو به پاکی می برد*****رو به عشقی اشتراکی می برد یاس در هر جا نوید آشتی ست*****یاس دامان سپید آشتی ست در شبان ما که شد خورشید؟ یاس*****بر لبان ما که می خندید؟ یاس یاس یک شب را گل ایوان ماست*****یاس تنها یک سحر مهمان ماست بعد روی صبح، پرپر می شود*****راهی شبهای دیگر می شود یاس مثل عطر پاک نیّـت است*****یاس استنشاق معصومیّـت است یاس را آیینه ها رو کرده اند*****یاس را پیغمبران بو کرده اند یاس بوی حوض کوثر می دهد *****عطر اخلاق پیمبر می دهد حضرت زهرا دلش از یاس بود *****دانه های اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه*****می چکانید اشک حیدر را به چاه عشق محزون علی یاس است و بس*****چشم او یک چشمه الماس است و بس اشک می ریزد علی مانند رود*****بر تن زهرا: گل یاس کبود گریه آری گریه چون ابر چمن*****بر کبود یاس و سرخ نسترن گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است*****این جدایی از محمد مشکل است گریه کن زیرا که دُخت آفتاب*****بی خبر باید بخوابد در تراب این دل یاس است و روح یاسمین*****این امانت را امین باش ای زمین گریه کن زیرا که کوثر خشک شد*****زمزم از این ابر ابتر خشک شد نیمه شب دزدانه باید در مغاک*****ریخت بر روی گل خورشید، خاک یاس خوشبوی محمد داغ دید*****صد فدک زخم از گل این باغ دید مدفن این ناله غیر از چاه نیست*****جز تو کس از قبر او آگاه نیست گریه بر فرق عدالت کن که فاق*****می شود از زهر شمشیر نفاق گریه بر طشت حسن کن تا سحر*****که ُپر است از لخته ی خون جگر گریه کن چون ابر بارانی به چاه*****بر حسین تشنه لب در قتلگاه خاندانت را به غارت می برند*****دخترانت را اسارت می برند گریه بر بی دستی احساس کن!*****گریه بر طفلان بی عباس کن! باز کن حیدر! تو شطِّ اشک را*****تا نگیرد با خجالت مشک را گریه کن بر آن یتیمانی که شام*****با تو می خوردند در اشک مدام گریه کن چون گریه ی ابر بهار*****گریه کن بر روی گل های مزار مثل نوزادان که مادر مرده اند*****مثل طفلانی که آتش خورده اند گریه کن در زیر تابوت روان*****گریه کن بر نسترنهای جوان گریه کن زیرا که گلها دیده اند*****یاس های مهربان کوچیده اند گریه کن زیرا که شبنم فانی است*****هر گلی در معرض ویرانی است ما سر خود را اسیری می بریم*****ما جوانی را به پیری می بریم زیر گورستانی از برگ رزان*****من بهاری مرده دارم ای خزان زخم آن گل در تن من چاک شد*****آن بهار مرده در من خاک شد ای بهار گریه بار ناامید*****ای گل مأیوس من! یاس سپید
[ دوشنبه 87/7/22 ] [ 9:42 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

. چرا حضرت امام حسن و امام حسین (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نکردند؟ در هیچ یک از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .

 

اولاً:‌ امام حسن (ع) در مناظره‌ای که با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:

 

تو همان هستى که فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را کتک زدى ؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزندی که در رحم داشت سقط کرد.

 

احتجاج طبرسی ، ج‏1، ص 278.

 

ثانیاً: امام حسین (ع) نقل می کند که  امام علی (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :

 

بر این مصیبت بزرگ همچون مادرى که  فرزند از دست داده مى‏نالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاک سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشکارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن که هنوز از رحلت تو دیرى نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .

 

الکافی ج 1 ص 458 و الأمالی ، المفید - ص 282 .

 

ثالثاً: آیا در عصری که عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم می‌شود و زن‌ها را کتک زده و حجاب از سر آن‌ها بر می‌دارد ، می‌توان مجلس عزاداری برپا کرد؟

 

المصنف ، عبد الرزاق ج 3 ، ص 557 .

 

9 . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند؟

 

اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاک حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (ع) ؟پیامبر اکرم  (ص) فقط در حق علی فرموده :

 

علی مع الحق والحق مع علی

 

علی با حق و حق با علی است .

 

 تاریخ بغداد:14/322 ومجمع الزوائد :7/237.

 

ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند که در برابر کشتن عثمان و تعرض به همسر او عکس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن کنند تا  معاویه در زمان حکومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.

تاریخ طبری ج 3 ص 468 و438.

 

10. چرا شما تا چند سال پیش از جریان شهادت بی خبر و فراموش بودید و الآن بیادتان آمد؟ تقویم‌های پیش 1372 .

 

اولاً :  جوینی از علمای اهل سنت  و استاد مورد تأیید ذهبی  از رسول اکرم (ص)  قضیه  غصب حق فاطمه زهرا و شکستن پهلوی آن حضرت  وسقط  محسن او  و شهید نمودن آن بزرگوار را نقل می کند.

 

فرائد السمطین ، ج2 ، ص34 و35 .

 

ثانیاً :  حضرت علی (ع) به هنگام دفن فاطمه (س) فرمود:

 

وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا .

 

به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.

 

نهج البلاغه خطبه 202.

 

ثالثاً: در بند 8 سخن امام حسن و حسین (ع) در باره شهادت حضرت زهرا نقل شد.

 

رابعاً: کلینی از امام کاظم (ع) نقل می کند که فرمود:

 

إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام ) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ ...

 

فاطمه صدیقه و شهیده بود.

 

کافی ج‏1، ص 458 .

 

خامساً: در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه،  شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند و بعد از انقلاب هم  این مراسم در بیوت مراجع عظام و رهبری اقامه می شود.

 

سادساً:  امام خمینی (ره) روز 18 اسفند 1360 (13 جمادى الاول 1402.) فرمودند: من هم وفات و شهادت بانوى بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشى، سپاهى و بسیج و بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنافداء- تسلیت عرض مى‏کنم.

 

صحیفه امام/ 16/87.

 

سابعاً: شهرستانی ، از علمای اهل سنت می‌نویسد :

 

عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . عمر ، فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود » .

 

الملل والنحل ، شهرستانی ، ص83 .

 

سابعاً: ابن تیمیه حرانی ، قضیه هجوم به خانه فاطمه را قبول می‌کند ولی با توجه به عنادی که دارد به فکر توجیه آن بر می آید.

 

منهاج السنة ، ج4 ، ص220 .

 

ازمؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی  عصر (عج

ادامه مطلب...
[ شنبه 87/7/20 ] [ 10:23 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]

6. چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نام‌های ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟


 


اولاً
: این نام‌ها آن زمان مرسوم بود،  ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام 21 نفر
از صحابه را می‌آورد که اسم آن‌ها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبکر
بوده .


 


ثانیاً
:  نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید
بن عمر بن طلحه و ... . آیا آن‌ها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟
.


 


ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان  علی (ع) هست ، نام او محمد بوده.


 


التنبیه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 .


 


و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.


 


مقاتل الطالبیین ، ص 55 و تقریب المعارف ، ص 294. 


 


و عمر بن الخطاب به دلیل  خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد


 


وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه .


 


أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذیب التهذیب ج 7 ص 427.


 


هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر ‌داد.


 


اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472.


 


رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را  علی  وحسن و حسین (ع)  نامگذاری نکردند.


 


7. راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام کلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نکاح قاتل همسر خود درآورد ؟


 


اولاَ:
وقتی علی (ع)  از دادن دخترش به عمر مخالفت کرد، عمر به  عباس عموی پیامبر
گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می کنم که به دروغ شهادت
دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم.


 


کافی ، ج 5 ، ص 346 .


 


ثانیاً: هیثمی  از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (ع) خطاب به عباس  فرمود:


 


درة عمر أحرجته الی ماتری


 


خشونت عمر باعث این کاری که می بینی گردید.


 


مجمع الزوائد ج 4 ص 272، معجم کبیر ج 3ص45.


 


 ثالثاً: علمای اهل سنت نوشته اند:


 


عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام کلثوم ، ساق پایش را لمس می‌کند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام کلثوم از این کار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شکستم، چشمت را کور می کردم


 


الاصابه، ابن حجر: 8/464 و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:3/501. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.


 


اگر
این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند که آیا درست است
که حاکم اسلامی که باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین
کند؟


 


سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:


 


وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فکیف ینسب عمر إلى هذا ؟


 


به خدا سوگند این کاری که از عمر نقل می کنند، قبیح است  دست زدن به دختر نامحرم حرام است ...


 


تذکرة خواص الأمة : 321.


 


 


 


8


[ شنبه 87/7/20 ] [ 10:21 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]
باتوجه به مراسم باشکوه عزاداری حضرت فاطمه
زهرا (س) در سال جاری، عده‌ای از تفرقه افکنان وهابی ، شب‌ نامه‌ای را در
برخی از استان های مرزی کشور توزیع کردند که در آن، شبهاتی را پیرامون
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مطرح شده بود و در پایان نوشته شده بود:
(تقلید کورکورانه را بگذارید و به تبلیغات تاجران بازار مذاهب و تعصب توجه
نکنید خودتان به میدان تحقیق در آیید وحق را ازباطل تشخیص دهید). با توجه
به تماس‌های متعدد،  تصمیم گرفته شد برای روشن اذهان مسلمانان پاسخ
مختصری  در اختیار عموم قرار گیرد.  

 

1. چرا حضرت علی (ع) در آن صحنه هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟

 

اولا:  امام علی (ع) در قدم نخست از خود واکنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :

 

عمر
با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد .
فاطمه ،  صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر
را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید  .

تفسیر آلوسی :3/124 .

 

نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم  شیعه  وجود داشته است .

 

ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام (ص) 
در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش
نشان نداد.

 

ثالثاً
وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست
او را با شمشیر قطع کردند ،  عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد .

 

2 . چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهراء علیها السلام ، انتقام او را نگرفت یا به فکر انتقام نبود ؟

 

اولاً: به همان دلیلی که پیامبر اسلام (ص) از کسانی که قصد ترور آن حضرت را داشتند  انتقام نگرفت.  با این که طبق نقل صحیح مسلم (ج 8 ص 123) «اثنى عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد»  دوازده
نفر آنان محارب خدا و پیامبر در دنیا وآخرت بودند، پیامبر گرامی (ص) در
پاسخ حذیفه و عمار که تقاضای قتل تروریستها را کردند، فرمود: به صلاح نیست
که شایع کنند که پیامبر اصحاب خود را  به جرم تروریست بودن می کشد.
«أکره أن یتحدّث الناس أنّ محمداً یقتل أصحابه» .

 

تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 323.

 ثانیاً : پیامبر اسلام بعد از فتح مکه ، از وحشی  قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علی (ع)  نیز از سنت پیامبر اسلام (ص) پیروی کرد .

 

3 .  چرا با قاتلان دختر رسول خدا ص میانه خوبی داشت ؟

 

حضرت علی (ع) نه تنها با قاتلان فاطمه (س) میانه خوبی نداشت ؛ بلکه  در صحیح‌ بخاری آمده که  حضرت علی دوست نداشت چهره عمر را ببیند

کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ .

 

 و همچنین ابوبکر را استبدادگر می دانست :

وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالأَمْرِ

صحیح بخاری: 5/82 ، ح4240 .

 

4 . چرا همواره از عمر تعریف و تمجید می‌کرد ؟

 

اولاً : آن چه که  به حضرت علی  (ع) نسبت می دهند که در در خطبه 228 نهج البلاغه
از عمر تعریف کرده درست نیست و نامی از عمر در خطبه نیست ، بلکه صبحی صالح
، از علمای اهل سنت می‌گوید مراد یکی از اصحاب حضرت علی (ع) است .

 

نهج البلاغة ، صبحی صالح ، خطبه 228 ، ص 350 .

 

ثانیا ً: علی (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه، عمر را مجموعه‏اى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى می داند

 

و میگوید:

 

سوگند
به خدا مردم در حکومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و
دچار دو رویى‏ها و اعتراض‏ها شدند،و من در این مدت طولانى محنت‏زا، و عذاب
آور، چاره‏اى جز شکیبایى نداشتم.

 

  ثالثاً :  بنا به نقل صحیح مسلم نظر امام علی (ع) در باره ابوبکر و عمر این بود که  آنان  دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار بودند .

 

صحیح مسلم : ج 5 ص 52 ح 4468.

 

5 . چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ‌گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد ؟

 

اولاً: در خطبه 203  نهج البلاغه آمده که علی (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا  (س) فرمود:

 

أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ

 

از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که نزد خدا  بروم .

 

ثانیاً:  علی (ع) در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود:

 

فاطمه (س) از دنیا رفت در حالى که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقى مانده بود.

 

کتاب سلیم بن قیس ، ص674 .

 

ثالثاً: 
ابن عباس می‌گوید:علی (ع) در جنگ صفین از  کتابى که به املای پیامبرو به
خط خودش بود برایم خواند که  چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید مى‏شود

 

کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص915 .

 )



[ شنبه 87/7/20 ] [ 10:20 صبح ] [ وهابیت پاسخ دهند ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ در دفاع از مظلومیت علی(ع)و خاندان پاکش پایگذاری شده
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 146550